حدود ١٠ سال پیش، شرکت جنرالالکتریک (که در یادداشت «مشت اول نشانه شروع بازی است، نه پایانش!» در موردش صحبت کردیم) تصمیم گرفت بحث ترک سیگار در میان کارمندانش را جدیتر دنبال کند. گروهی از دانشگاه پنسیلوانیا طرحی را پیشنهاد کردند که انجام شود و ببینند نتیجه میدهد یا خیر؟ از ٨٧٠ نفر شرکت کننده،حدود نیمی از آنها در یک گروه قرار گرفتند و نیم دیگر در گروه دوم.
با گروه اول ...
چگونه با یک تکنیک ساده انسان بهتری شویم؟
حدود ١٠ سال پیش، شرکت جنرالالکتریک (که در یادداشت «مشت اول نشانه شروع بازی است، نه پایانش!» در موردش صحبت کردیم) تصمیم گرفت بحث ترک سیگار در میان کارمندانش را جدیتر دنبال کند. گروهی از دانشگاه پنسیلوانیا طرحی را پیشنهاد کردند که انجام شود و ببینند نتیجه میدهد یا خیر؟ از ٨٧٠ نفر شرکت کننده،حدود نیمی از آنها در یک گروه قرار گرفتند و نیم دیگر در گروه دوم.
با گروه اول فقط از مضرات سیگار صحبت و سعی شد انگیزهسازی ذهنی شود تا افراد سیگار را کنار بگذارند. اما به گروه دوم گفته شد که اگر طرح را به پایان رسانید صد دلار هدیه میگیرید. اگر تا شش ماه بعد از اتمام طرح همچنان سیگار نکشید، ٢٥٠ دلار دیگر هدیه میگیرید و اگر تا ١٢ ماه بعد از اتمام طرح همچنان سیگار نکشید، ٤٠٠ دلار دیگر هدیه میگیرید (درمجموع ٧٥٠ دلار). نتیجه جالبی به دست آمد؛ گروه دوم که مشوقهای مالی داشتند، سه برابر موفقتر از گروه اول بودند و توانستند سیگار را ترک کنند. شاید بپرسید اصلا چرا این قضیه برای یک شرکت باید اهمیت داشته باشد؟ فارغ از بعد انسانی مسئله، تحلیلها نشان میداد شرکتی که کارمندانش سیگار را ترک میکنند، آن افراد تا سههزارو ٤٠٠ دلار در سال، سود بیشتری برای شرکت ایجاد میکنند.
همین است که جنرالالکتریک تا به الان برای بیش از ١٥٠ هزار نفر از کارمندانش این طرح تشویقی را بهکار برده است. طبق آمارها، سالانه فقط دو تا سه درصد از افرادی که تصمیم به ترک سیگار میگیرند، موفق می شوند. اما با چنین راهکاری تعداد این افراد بسیاربسیار بیشتر میشود. حال چرا چنین راهکاری آنقدر مؤثر واقع میشود؟ حوزهای از علوم در سالهای اخیر به نام اقتصاد رفتاری پررنگتر شده است.
نوبل اقتصاد امسال (٢٠١٧) به آقای «ریچارد تیلور» تعلق گرفت و کاری که بهخاطرش برنده جایزه شد، همین حوزه اقتصاد رفتاری بود. او تلاش زیادی کرده است تا نگاه ما به رفتارهای انسانی را واقعبینانهتر کند. اقتصاد رفتاری بینشهای روانشناسی، اقتصاد، قضاوت و تصمیمگیری را با یکدیگر ترکیب میکند تا درک دقیقتری از رفتار انسان حاصل شود.
او از دهه ٩٠ میلادی شروع به طرح این مسئله کرد که ناهنجاریهای رفتار انسانی را نمیتوان فقط با تئوریهای اقتصادی توجیه کرد. یکی دیگر از مثالهای جالب اقتصاد رفتاری، بحث چاقی و رژیم غذایی است. خیلی از ما تا به امروز تلاش کردهایم تا لاغر یا لاغرتر شویم. چاقی و اضافهوزن، معضل شناختهشده این روزهای ماست. آمارها حاکی از آن است که در ٢٥ سال اخیر، بهطور متوسط وعدههای غذایی ما ٥٠ درصد زیادتر و حجیمتر شدهاند.
تحقیقات نشان داده اگر پیشنهاد برعکسی در مقابل حجیمشدن غذا نیز مطرح شود مردم به آن علاقه زیادی دارند! یعنی اگر مثلا دورچین غذا حذف شود، ١٠ یا ١٥ درصد تخفیف میگیرید. رستورانهای چینی زیادی این پیشنهاد را در منوی خود گذاشتهاند و خیلی هم استقبال میشود. حال خیلی از ما دوست داریم عادت به کارهایی را ترک کنیم یا عادتهای خوبی را در خود ایجاد کنیم. چنین مطالعاتی به ما میگوید برای اینکه سریعتر به نتیجه مطلوب خود برسیم، نباید فقط به خواندن درباره مضرات یا محاسن یک موضوع بسنده کنیم.
ما انسانها موجودات پیچیدهای هستیم که بهصورت خطی و ماشینی رفتار نمیکنیم. اگر بگویند یک چیز بد یا خوب است، لزوما منجر به ترک یا انجام آن نمیشود. پس برای بهترکردن خود، سازمان یا شرکت خود یا حتی کشورمان، میتوانیم مثلا از مشوقهای مالی در کنار فرهنگسازی شفاهی و ذهنی، بهره ببریم. مثلا تلفن همراه جدید هدیه بخریم! یا خود را به یک سفر تفریحی چندروزه ميهمان کنیم.