مرجع :
بازدید :
158
پادشاهی درویشی را به زندان انداخت. نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است.
پس او را آزاد کرد.
پادشاه گفت: حاجتی بخواه!
درویش گفت: وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی، نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم...
خواب نیمه شب
پادشاهی درویشی را به زندان انداخت. نیمه شب خواب دیدکه بیگناه است.
پس او را آزاد کرد.
پادشاه گفت: حاجتی بخواه!
درویش گفت: وقتی خدایی دارم که نیمه شب تو را بیدار میکند تا مرا از بند رها کنی، نامردیست که از دیگری حاجت بخواهم...